Tuesday, February 27, 2007

Last Story

آخرين ديدار
نميدونم چطور شد كه من و ليلا از هم جدا شديم
اون موقع خيلي نا اميد و درب و داقون بودم. به هر طرفي كه ميرفتم جلوي چشام بود. از وقتي كه عشق خارج افتاد تو كلش.....
بگذريم. بزاريد خاطره آخرم رو با ليلا براتون تعريف كنم.
اون روز صبح كه از خواب بيدار شدم ميدونستم روز خوبي در پيش دارم چون يه قرار مهم داشتم.
قرار بود برم خونه دوست و ميسترس عزيزم ليلا.
بالاخره وقت قرار فرا رسيد و من مثل هميشه سروقت خودم رو رسوندم.
ليلا : سلام سامي جون
من : سلام ليلي جون
هروقت بهش ميگفتم ليلي ياد ليلي و مجنون ميفتادم. حالا شده جريان ليلي و سامي.
شايد فكر كنيد كه با اين طرز صحبت كردنم امكان نداره كه ليلا ميسترس باشه . اما به قول معروف سكه دو رو داره. ليلا دختر شوخيه و البته موقع دستور دادنش هم بسيار جدي و سخت گير. بايد بگم كه طبق دستور اون بود كه قرار بود هر وقت كه جايي هستيم يا كسي با هامون هست خيلي عادي رفتار كنيم ، باهم بگيم و بخنديم... ما تو اجتماع مثل دو تا رفيق جون جوني بوديم و وقتي با هم تنها بوديم (والبته باز هم با رفاقت جون جونيمون) از رابطه مون لذت ميبرديم....
بالاخره وارد خونه ليلا خانم شديم. درست از لحظه اي كه در خونه پشت سرمون بسته شد اون روي ديگه سكه هم خودشو نشون داد.انگار يه دفعه خورديم به اين سكه هه و اونم برگشت.
تواون لحظه اون نگاهي كه ليلا به من كرد هيچ وقت يادم نميره. با اينكه قبل از اون هم چندين بار اين رابطه رو با ليلا تجربه كرده بودم ولي يه لحظه ترسيدم.
من : ليييللللل...... ببين ليلا ميخواي يه وقت ديگه بيام.
ليلا با نگاه تندش و پوزخند گفت : جدي ، نخير. بيا باهات خيلي كار دارم كجا ميخواي بري از اينجا بهتر. كلي واست برنامه دارم . توله كوچولو.
منم كه راهي جز تسليم شدن در برابر ليلا نداشتم.(البته من كه از خدام بود)
رفتيم و وارد خونه شديم.
خوب توله كوچولو زود باش وظيفت رو انجام بده.
منم طبق دستوراتي كه قبلا ليلا داده بود شروع كردم.
جلوي در درست جلوي پاي ليلا زانو زدم ، پاهاش رو بوسيدم . خواستم مثل هميشه كفشش رو از پاش در بيارم كه با پاهاش دستمامو كنار زد و گفت فعلا لازم نيست.
بعد سوارم شد.
ليلا : برو سمت اتاقم اسب من . زووود.
منم چهار دست و پا در حالي كه ليلا پشت من نشسته بود به سمت اتاق حركت كردم.
رسيدم كنار تخت .از پشتم پياده شد و روتختش نشست.
ليلا : زود باش لخت شو توله عوضي
منم سريع لباسم رو در آوردم.
ليلا : حالا عين سگ برو كشوي كمدم رو باز كن و قلادتو بيار تا عصباني نشدم.
من : چشم سرورم.
بعدشم چهار دست و پا راه افتادم و رفتم قلادم رو آوردم.
ليلا قلاده رو از دست من گرفت و محكم بست دور گردنم.زنجيرش رو هم دست خودش گرفت.
حالا من مثل يه سگ وفادار جلوي ليلا چهار دست و پا درحالي كه سرم رو پايين انداخته بودم و پاهاش رو نگاه ميكردم بودم.
يه دفعه قلاده رو محكم كشيد به طرف خودش . تو گردنم احساس درد كردم و سرم به طرف جلو كشيده شد. در همون حال دو تا پاهاش رو محكم تو صورتم كوبوند و به عقب فشار داد. حالا كف كفشاي ليلا بود كه تو صورتم فشار مياورد و اين باعث ميشد تا فشاري كه تو گردنم از كشيدن قلاده احساس ميشد خيلي بيشتر بشه.
ليلا كفش اسپرت دخترونه سفيد كه روش خط آبي رنگي داشت به پاش بود و يه جوراب مچي سفيد رنگ هم كه تا مچ پاش رو گرفته بود پوشيده بود.
ليلا : ليسشون بزن آشغال. بايد كف كفشامو خوب تميز كني. فهميدي الاق...
آخرش من نفهميدم الاق ليلا بودم ،‌اسبش بودم ،‌ سگش بودم و...
منم بلافاصله دستورش رو اجرا كردم. ميدونستم اگه تاخير داشته باشم برام گرون تموم ميشه.
از پاشنه كفشش شروع به بوسيدن و ليسيدن ميكردم تا به نوكش برسم.
اونقد كف كفشاي ليلا رو ليسيدم تا كاملا خيس و تميز شده بود به جاش زبون من سياه شده بود.
ليلا با يه حركت قلادمو محكم به سمت خودش كشيد ، با دست راستش صورتم رو تو دستش گرفت
ليلا : زبونتو ببينم توله كوچولو
بلافاصله زبونم رو درآوردم و نشون دادم.
ليلا : خوبه كاملا سياه شده. تو خاك كف كفش مني . فهميديييييييييي عوضي.
من : بله ميسترس
بعدم يه تف آب دار انداخت تو دهنم و دستور داد كه قورتش بدم.
ليلا : حالا واسه اينكه بتوني كف پاهام رو ببوسي بايد زبونت تميز باشه.
بعدش يه بطري كوچيك آب معدني از تو كيفش در آورد . يه ذره از آب تو دهنش كرد همونجا نگه داشت ، قرقره كرد و چندبار هم چرخوند. بعد با اشاره دستش من دهنم رو باز كردم و همه اون آب رو تف كرد تو دهن من.
ليلا با پوزخند : حالا قورتش بده. زوووووووود
چندبار اين كار رو تكرار كرد.
اين كار 2 تا خاصيت داشت. هم دهن ليلا تميز شد هم دهن من.
بعدش در حالي كه قلادم دست چپش بود با دست راستش سرم رو محكم كوبوند تو پاهاش
ليلا : ببوسشون آشغال. عين يه پسر حرف گوش كن بوسشون كن.
بعد از اينكه يه مدت پاهاش رو بوسيدم.
ليلا : خوب برده كوچولو خيلي آروم و با احترام كفشام رو در بيار. ميخوام وقتي داري كفشامو در مياري دهن و دماقت زير پام باشه و نفس عميق بكشي.
منم طبق دستور ليلا عمل كردم. وقتي كه كفشش رو در آوردم دهن و دماقم درست زير پاشنه پاش بود. بوي بسيار لذت بخشي از پاهاي ليلا رو به مشامم خورد. اون بو فوق العاده بود. با تمام وجودم نفس عميق كشيدم. تك تك سلولاي بدنم بوي پاي ليلا رو احساس كردن و از اون لذت بردن.
بي اختيار لبم رو به پاشنه پاش چسبوندم و اون رو تو دهنم گرفتم. طعمش فوق العاده بود. پاي ليلا تو اون روز گرم عرق كرده بود و من مزه و بوي عرق پاش رو احساس ميكردم.
حالا ديگه كاملا كفشش رو از پاش درآورده بودم وكف پا وجورابش رو وحشيانه ميبوسيدم و ميليسيدم.
احساس زبري جورابش هنوز رو زبونمه.
بعدشم شروع كردم به خوردن انگشتاي پاي ليلا.
در تمام طول اين مدت قلادم دست ليلا بود . منم مثل سگ خونگيش پاهاش رو ميليسيدم و اون هم لذت ميبرد.
بالاخره با اشاره سرورم با دهنم جوراباشو از پاش در آوردم. بوي پاش كه حالا خيس خورده و از قبل هم عرق كرده بود فوق العاده بود.
ليلا با انگشتاي پاش دماقم رو گرفت و كف پاش رو چسبوند به دهنم و قلادم رو هم به طرف خودش ميكشيد.منم در همون حال كف پاش رو ميبوسيدم و ميليسيدم.
طعم پاهاي ليلا خيلي لذت بخش بود.
همونطور كه من مشغول ليسيدن پاهاش بودم اون هم مرتب با كف پاش محكم تو شكمم مي كوبيد و من با هر ضربه اون درد لذت بخشي رو تو شكمم احساس ميكردم.
با دوتا دستام پاهاي ليلا رو تو دستم گرفتم . زبونم رو اونقد محكم كف پاي لطيف و زيباش ميكشيدم كه احساس درد تو دهنم ميكردم. بعدشم ليلا پاي چپش رو تا جايي كه مي تونست تو حلق من فرو كرد. انگشتاي پاش رو تو گلوم احساس ميكردم كه داشت تكون ميخورد. در همين حال ليلا اون يكي پاش هم از بالا تو دهنم فرو كرد . قلادمم كه محكم به طرف خودش ميكشيد و با پاهاش سرم رو به طرف عقب هل ميداد. واقعا دهنم داشت پاره ميشد و اينجا بود كه معني واقعي اين جمله ليلا كه ميگفت "اگه حرفامو گوش ندي دهنتو سرويس ميكنم" رو فهميدم. ولي آخه من كه هر چي ليلا ميگفت گوش ميكردم.
ديگه وقت كم بود و نوبت به شكنجه شدن توسط ليلا نرسيد و به قول خودش اون برنامه هايي رو قرار بود سر من پياده كنه نتونست انجام بده. آخه ليلا دست بزنه خوبي داره . يه بار منو از دستام از سقف آويزون كرده بود و از من به عنوان كيسه بكس استفاده ميكرد. يه بارم با ديلدو... يه بار ديگه هم منو به تخت بست و تا جايي كه توان داشت منو زد.
به هر حال با اون نگاهي كه من همون اول ازش ديدم شايد خوش شانس بودم كه وقت كم آورد.
به هر حال اون آخرين تجربه منو ليلا بود و اون روز آخرين روزي بود كه ديدمش.
اون روز بعد از اين كه هر دو لذت برديم و به حالت عادي برگشتيم ليلا به من گفت :
ببين سامان ما ديگه نميتونيم با هم باشيم . من كارام درست شده و دارم ميرم. اميدوارم تو اين مدت هر خوبي و بدي كه از من ديدي حلالم كني.
من كه مات مونده بودم و بهت زده نگاش ميكردم . نميدونستم چي بگم.
به هر حال زندگيه ديگه . اميدوارم هرجاي اين دنيا و با هر كسي كه هست موفق باشه و براش زندگي خوبي رو آرزو ميكنم. منم كه با اين مسئله كنار اومدم.
تا بعد...

1 comment:

Anonymous said...

سلام توله سگی هستم 17 ساله از اصفهان ودنبال میسترسی اصفهانی میگردم تا تمام زندگیم رو چه روحی و چه جسمی در اختیار ایشون بزارم برای من فقط و فقط خشنودی و رضایت سرورم مهم هست و بدین منظور دشوار ترین کار ها رو هم انجام خواهم داد از لیس زدن کف پا و حقارت گرفته تا سطل آشغال شدن و دستشویی شدن برای میسترس بی صبرانه منتظر جواب یک میستس هستم ...
توله ی مطیع شما آرش 
Arashslv7@gmail.com