تقديم به ميسترس معصومه
نميدونم شمايي كه اين داستان رو ميخونيد از اينكه توالت ميسترستون باشيد لذت ميبريد يا نه.
ميسترس معصومه علاقه شديدي داشت كه تو دهن بردش بشاشه و از اون به عنوان توالت خودش استفاده كنه.
بايد بگم ايشون ميسترسي بسيار زيبا ، باهوش و مقتدر هستند كه سرپيچي از دستوراتشون براي برده گرون تموم ميشه.
يه روز صبح بود كه من براي خدمت به ميسترس معصومه رفتم پيششون.
من : سلام سرورم
معصومه : خفه شو و دنبالم بيا
چشم سرورم
و دنبال ميسترس به اتاقي كه مخصوص تربيت كردن من آماده كرده بودن وارد شديم.
معصومه : زودباش لباسات رو در بيار آشغال
منم بلافاصله لباسام رو در آوردم
معصومه : توله سگ احمق برو اون گوشه اتاق يه لونه سگ برات گذاشتم . برو توش بتمرگ و سرت رو بيار بيرون.
كاملا درست بود. انگار ايشون فكر همه جا رو كرده بودن. بلافاصله رفتم تو لونه و سرم رو آوردم بيرون. ميسترس معصومه هم اومدن و قلاده من رو بستن دور گردنم و زنجيرش هم به ميله اي كه داخل لونه بود بست و رفت.
من همون تو منتظر سرورم بودم تا بيان . البته جاي ديگه اي هم كه نميتونستم برم چون قلادم بسته بود.
بالاخره بعد از حدود يك ربع ميسترس وارد اتاق شد.
منم با ديدن ايشون بلافاصله تو لونم چهاردست و پا وايستادم.
سرورم به طرف من اومد و قلادم رو باز كرد منو به طرف كاناپه اي كه اونجا بود برد. من پشت سر ميسترس چهاردست و پا در حالي كه قلادم دستش بود حركت ميكردم.
بالاخره ميس معصومه روي كاناپه نشستن و منم جلوشون زانو زدم.
معصومه : خوب گه سگ تو كي هستي ؟
من : سگ شما هستم سرورم.
معصومه : توله سگ عوضي زود باش پاي سرورت رو بليس.
منم بلافاصله شروع به ليسيدن كردم. كف پاي معصومه رو عاشقانه ميليسيدم. در همون حين معصومه قلادم رو محكم اينور اونور ميكرد و مرتب به من فحش ميداد و تحقيرم ميكرد.
معصومه : آشغال كثافت اگه خوب به من خدمت كني لياقت اين رو پيدا ميكني كه تو دهنت بشاشم. ولي هنوز لياقت اين رو نداري كه حتي بوي شاشم رو هم احساس كني.
من : سرورم التماستون ميكنم كه به من اجازه بديد ادرار شما رو بخورم.
معصومه با كف پاشون محكم زد به صورتم : خفه شو . كف پاهام و بليس و زر نزن.
منم دستور ايشون رو اطاعت كردم. پاهاي ميسترس معصومه اونقدر خوشمزه بودن كه مزه اون تا مدتي تو دهنم بود. وقتي زبونم رو كف پاشون ميكشيدم مزه و بوي اون فوق العاده بود.
معصومه : كافيه كرم كثيف. ميدوني دلم به حالت ميسوزه واسه همين اجازه ميدم كه با دهن كثيفت شاش من رو بخوري و دهنت رو با اون خوشبو كني.
من كاملا هيجان زده شده بودم. باورم نميشد. ميسترس معصومه بالاخره ميخواستن اين افتخار رو به من بدن.
من در حالي كه روي پاي معصومه رو ميبوسيدم : ممنونم سرورم. ميدونستم شما اونقدر بزرگ هستيد كه به اين سگ حقيرتون اجازه ميديد كه شاشتون رو بخوره. ممنونم سرورم.
معصومه : زود باش دهنت رو باز كن توله سگ احمق . ميخوام بشاشم تو دهنت. نبايد حتي يك قطره از اون هدر بره . بايد همش رو بخوري. بايد بدوني كه من دارم بهت لطف ميكنم كه اجازه ميدم شاش ارزشمند من رو بخوري. هر قطره از اون از كل هيكلت ارزشمند تره
من : ممنونم سرور من . نميزارم حتي يك قطره از اون زمين بريزه
بلافاصله دهنم رو باز كردم. معصومه دامني رو كه پوشيده بود زد بالا ، نزديك دهن من شد و شروع به شاشيدن كردن.
تو اون لحظه انگار دنيا رو به من داده باشن. بو و مزه فوق العاده اي داشت . اين بو و مزه عالي با گرماي مطبوع و صدايي كه توي دهنم ايجاد ميكرد دوچندان ميشد.
با تمام وجودم ادرار معصومه رو قورت ميدادم و ميخوردم. انگار كه با خوردن اون تك تك سلول هاي بدنم جون تازه اي گرفتن. آخراشم معصومه بقيه ادرارش رو روي صورت و چشمام پاشيد.
بعد از اينكه دستشويي معصومه تموم شد يه تف آبدار هم تو دهنم انداختن و منم اونو قورت دادم.
باورم نميشد من توالت معصومه شده بودم و اين واقعا افتخار بزرگي براي من بود. از اون موقع به بعد هروقت كه با معصومه اين رابطه رو تجربه ميكردم از دهن من به عنوان توالت خودش استفاده ميكرد و توش ميشاشيد.
گاهي وقتا هم معصومه توي يه ليوان بلور شاش ميكرد و بعد از اينكه با موز و پرتقال و تف خودش تزيين ميكردش به من دستور ميداد اون رو بخورم.
و من هم هميشه از ميسترس معصومه به خاطر اينكه افتخار دادن كه ادرارشون رو بخورم ممنونم.
نميدونم شمايي كه اين داستان رو ميخونيد از اينكه توالت ميسترستون باشيد لذت ميبريد يا نه.
ميسترس معصومه علاقه شديدي داشت كه تو دهن بردش بشاشه و از اون به عنوان توالت خودش استفاده كنه.
بايد بگم ايشون ميسترسي بسيار زيبا ، باهوش و مقتدر هستند كه سرپيچي از دستوراتشون براي برده گرون تموم ميشه.
يه روز صبح بود كه من براي خدمت به ميسترس معصومه رفتم پيششون.
من : سلام سرورم
معصومه : خفه شو و دنبالم بيا
چشم سرورم
و دنبال ميسترس به اتاقي كه مخصوص تربيت كردن من آماده كرده بودن وارد شديم.
معصومه : زودباش لباسات رو در بيار آشغال
منم بلافاصله لباسام رو در آوردم
معصومه : توله سگ احمق برو اون گوشه اتاق يه لونه سگ برات گذاشتم . برو توش بتمرگ و سرت رو بيار بيرون.
كاملا درست بود. انگار ايشون فكر همه جا رو كرده بودن. بلافاصله رفتم تو لونه و سرم رو آوردم بيرون. ميسترس معصومه هم اومدن و قلاده من رو بستن دور گردنم و زنجيرش هم به ميله اي كه داخل لونه بود بست و رفت.
من همون تو منتظر سرورم بودم تا بيان . البته جاي ديگه اي هم كه نميتونستم برم چون قلادم بسته بود.
بالاخره بعد از حدود يك ربع ميسترس وارد اتاق شد.
منم با ديدن ايشون بلافاصله تو لونم چهاردست و پا وايستادم.
سرورم به طرف من اومد و قلادم رو باز كرد منو به طرف كاناپه اي كه اونجا بود برد. من پشت سر ميسترس چهاردست و پا در حالي كه قلادم دستش بود حركت ميكردم.
بالاخره ميس معصومه روي كاناپه نشستن و منم جلوشون زانو زدم.
معصومه : خوب گه سگ تو كي هستي ؟
من : سگ شما هستم سرورم.
معصومه : توله سگ عوضي زود باش پاي سرورت رو بليس.
منم بلافاصله شروع به ليسيدن كردم. كف پاي معصومه رو عاشقانه ميليسيدم. در همون حين معصومه قلادم رو محكم اينور اونور ميكرد و مرتب به من فحش ميداد و تحقيرم ميكرد.
معصومه : آشغال كثافت اگه خوب به من خدمت كني لياقت اين رو پيدا ميكني كه تو دهنت بشاشم. ولي هنوز لياقت اين رو نداري كه حتي بوي شاشم رو هم احساس كني.
من : سرورم التماستون ميكنم كه به من اجازه بديد ادرار شما رو بخورم.
معصومه با كف پاشون محكم زد به صورتم : خفه شو . كف پاهام و بليس و زر نزن.
منم دستور ايشون رو اطاعت كردم. پاهاي ميسترس معصومه اونقدر خوشمزه بودن كه مزه اون تا مدتي تو دهنم بود. وقتي زبونم رو كف پاشون ميكشيدم مزه و بوي اون فوق العاده بود.
معصومه : كافيه كرم كثيف. ميدوني دلم به حالت ميسوزه واسه همين اجازه ميدم كه با دهن كثيفت شاش من رو بخوري و دهنت رو با اون خوشبو كني.
من كاملا هيجان زده شده بودم. باورم نميشد. ميسترس معصومه بالاخره ميخواستن اين افتخار رو به من بدن.
من در حالي كه روي پاي معصومه رو ميبوسيدم : ممنونم سرورم. ميدونستم شما اونقدر بزرگ هستيد كه به اين سگ حقيرتون اجازه ميديد كه شاشتون رو بخوره. ممنونم سرورم.
معصومه : زود باش دهنت رو باز كن توله سگ احمق . ميخوام بشاشم تو دهنت. نبايد حتي يك قطره از اون هدر بره . بايد همش رو بخوري. بايد بدوني كه من دارم بهت لطف ميكنم كه اجازه ميدم شاش ارزشمند من رو بخوري. هر قطره از اون از كل هيكلت ارزشمند تره
من : ممنونم سرور من . نميزارم حتي يك قطره از اون زمين بريزه
بلافاصله دهنم رو باز كردم. معصومه دامني رو كه پوشيده بود زد بالا ، نزديك دهن من شد و شروع به شاشيدن كردن.
تو اون لحظه انگار دنيا رو به من داده باشن. بو و مزه فوق العاده اي داشت . اين بو و مزه عالي با گرماي مطبوع و صدايي كه توي دهنم ايجاد ميكرد دوچندان ميشد.
با تمام وجودم ادرار معصومه رو قورت ميدادم و ميخوردم. انگار كه با خوردن اون تك تك سلول هاي بدنم جون تازه اي گرفتن. آخراشم معصومه بقيه ادرارش رو روي صورت و چشمام پاشيد.
بعد از اينكه دستشويي معصومه تموم شد يه تف آبدار هم تو دهنم انداختن و منم اونو قورت دادم.
باورم نميشد من توالت معصومه شده بودم و اين واقعا افتخار بزرگي براي من بود. از اون موقع به بعد هروقت كه با معصومه اين رابطه رو تجربه ميكردم از دهن من به عنوان توالت خودش استفاده ميكرد و توش ميشاشيد.
گاهي وقتا هم معصومه توي يه ليوان بلور شاش ميكرد و بعد از اينكه با موز و پرتقال و تف خودش تزيين ميكردش به من دستور ميداد اون رو بخورم.
و من هم هميشه از ميسترس معصومه به خاطر اينكه افتخار دادن كه ادرارشون رو بخورم ممنونم.