Tuesday, February 27, 2007

تقدیم به میسترس معصومه

تقديم به ميسترس معصومه
نميدونم شمايي كه اين داستان رو ميخونيد از اينكه توالت ميسترستون باشيد لذت ميبريد يا نه.
ميسترس معصومه علاقه شديدي داشت كه تو دهن بردش بشاشه و از اون به عنوان توالت خودش استفاده كنه.
بايد بگم ايشون ميسترسي بسيار زيبا ،‌ باهوش و مقتدر هستند كه سرپيچي از دستوراتشون براي برده گرون تموم ميشه.
يه روز صبح بود كه من براي خدمت به ميسترس معصومه رفتم پيششون.
من : سلام سرورم
معصومه : خفه شو و دنبالم بيا
چشم سرورم
و دنبال ميسترس به اتاقي كه مخصوص تربيت كردن من آماده كرده بودن وارد شديم.
معصومه : زودباش لباسات رو در بيار آشغال
منم بلافاصله لباسام رو در آوردم
معصومه : توله سگ احمق برو اون گوشه اتاق يه لونه سگ برات گذاشتم . برو توش بتمرگ و سرت رو بيار بيرون.
كاملا درست بود. انگار ايشون فكر همه جا رو كرده بودن. بلافاصله رفتم تو لونه و سرم رو آوردم بيرون. ميسترس معصومه هم اومدن و قلاده من رو بستن دور گردنم و زنجيرش هم به ميله اي كه داخل لونه بود بست و رفت.
من همون تو منتظر سرورم بودم تا بيان . البته جاي ديگه اي هم كه نميتونستم برم چون قلادم بسته بود.
بالاخره بعد از حدود يك ربع ميسترس وارد اتاق شد.
منم با ديدن ايشون بلافاصله تو لونم چهاردست و پا وايستادم.
سرورم به طرف من اومد و قلادم رو باز كرد منو به طرف كاناپه اي كه اونجا بود برد. من پشت سر ميسترس چهاردست و پا در حالي كه قلادم دستش بود حركت ميكردم.
بالاخره ميس معصومه روي كاناپه نشستن و منم جلوشون زانو زدم.
معصومه : خوب گه سگ تو كي هستي ؟
من : سگ شما هستم سرورم.
معصومه : توله سگ عوضي زود باش پاي سرورت رو بليس.
منم بلافاصله شروع به ليسيدن كردم. كف پاي معصومه رو عاشقانه ميليسيدم. در همون حين معصومه قلادم رو محكم اينور اونور ميكرد و مرتب به من فحش ميداد و تحقيرم ميكرد.
معصومه : آشغال كثافت اگه خوب به من خدمت كني لياقت اين رو پيدا ميكني كه تو دهنت بشاشم. ولي هنوز لياقت اين رو نداري كه حتي بوي شاشم رو هم احساس كني.
من : سرورم التماستون ميكنم كه به من اجازه بديد ادرار شما رو بخورم.
معصومه با كف پاشون محكم زد به صورتم : خفه شو . كف پاهام و بليس و زر نزن.
منم دستور ايشون رو اطاعت كردم. پاهاي ميسترس معصومه اونقدر خوشمزه بودن كه مزه اون تا مدتي تو دهنم بود. وقتي زبونم رو كف پاشون ميكشيدم مزه و بوي اون فوق العاده بود.
معصومه : كافيه كرم كثيف. ميدوني دلم به حالت ميسوزه واسه همين اجازه ميدم كه با دهن كثيفت شاش من رو بخوري و دهنت رو با اون خوشبو كني.
من كاملا هيجان زده شده بودم. باورم نميشد. ميسترس معصومه بالاخره ميخواستن اين افتخار رو به من بدن.
من در حالي كه روي پاي معصومه رو ميبوسيدم : ممنونم سرورم. ميدونستم شما اونقدر بزرگ هستيد كه به اين سگ حقيرتون اجازه ميديد كه شاشتون رو بخوره. ممنونم سرورم.
معصومه : زود باش دهنت رو باز كن توله سگ احمق . ميخوام بشاشم تو دهنت. نبايد حتي يك قطره از اون هدر بره . بايد همش رو بخوري. بايد بدوني كه من دارم بهت لطف ميكنم كه اجازه ميدم شاش ارزشمند من رو بخوري. هر قطره از اون از كل هيكلت ارزشمند تره
من : ممنونم سرور من . نميزارم حتي يك قطره از اون زمين بريزه
بلافاصله دهنم رو باز كردم. معصومه دامني رو كه پوشيده بود زد بالا ،‌ نزديك دهن من شد و شروع به شاشيدن كردن.
تو اون لحظه انگار دنيا رو به من داده باشن. بو و مزه فوق العاده اي داشت . اين بو و مزه عالي با گرماي مطبوع و صدايي كه توي دهنم ايجاد ميكرد دوچندان ميشد.
با تمام وجودم ادرار معصومه رو قورت ميدادم و ميخوردم. انگار كه با خوردن اون تك تك سلول هاي بدنم جون تازه اي گرفتن. آخراشم معصومه بقيه ادرارش رو روي صورت و چشمام پاشيد.
بعد از اينكه دستشويي معصومه تموم شد يه تف آبدار هم تو دهنم انداختن و منم اونو قورت دادم.
باورم نميشد من توالت معصومه شده بودم و اين واقعا افتخار بزرگي براي من بود. از اون موقع به بعد هروقت كه با معصومه اين رابطه رو تجربه ميكردم از دهن من به عنوان توالت خودش استفاده ميكرد و توش ميشاشيد.
گاهي وقتا هم معصومه توي يه ليوان بلور شاش ميكرد و بعد از اينكه با موز و پرتقال و تف خودش تزيين ميكردش به من دستور ميداد اون رو بخورم.
و من هم هميشه از ميسترس معصومه به خاطر اينكه افتخار دادن كه ادرارشون رو بخورم ممنونم.



Last Story

آخرين ديدار
نميدونم چطور شد كه من و ليلا از هم جدا شديم
اون موقع خيلي نا اميد و درب و داقون بودم. به هر طرفي كه ميرفتم جلوي چشام بود. از وقتي كه عشق خارج افتاد تو كلش.....
بگذريم. بزاريد خاطره آخرم رو با ليلا براتون تعريف كنم.
اون روز صبح كه از خواب بيدار شدم ميدونستم روز خوبي در پيش دارم چون يه قرار مهم داشتم.
قرار بود برم خونه دوست و ميسترس عزيزم ليلا.
بالاخره وقت قرار فرا رسيد و من مثل هميشه سروقت خودم رو رسوندم.
ليلا : سلام سامي جون
من : سلام ليلي جون
هروقت بهش ميگفتم ليلي ياد ليلي و مجنون ميفتادم. حالا شده جريان ليلي و سامي.
شايد فكر كنيد كه با اين طرز صحبت كردنم امكان نداره كه ليلا ميسترس باشه . اما به قول معروف سكه دو رو داره. ليلا دختر شوخيه و البته موقع دستور دادنش هم بسيار جدي و سخت گير. بايد بگم كه طبق دستور اون بود كه قرار بود هر وقت كه جايي هستيم يا كسي با هامون هست خيلي عادي رفتار كنيم ، باهم بگيم و بخنديم... ما تو اجتماع مثل دو تا رفيق جون جوني بوديم و وقتي با هم تنها بوديم (والبته باز هم با رفاقت جون جونيمون) از رابطه مون لذت ميبرديم....
بالاخره وارد خونه ليلا خانم شديم. درست از لحظه اي كه در خونه پشت سرمون بسته شد اون روي ديگه سكه هم خودشو نشون داد.انگار يه دفعه خورديم به اين سكه هه و اونم برگشت.
تواون لحظه اون نگاهي كه ليلا به من كرد هيچ وقت يادم نميره. با اينكه قبل از اون هم چندين بار اين رابطه رو با ليلا تجربه كرده بودم ولي يه لحظه ترسيدم.
من : ليييللللل...... ببين ليلا ميخواي يه وقت ديگه بيام.
ليلا با نگاه تندش و پوزخند گفت : جدي ، نخير. بيا باهات خيلي كار دارم كجا ميخواي بري از اينجا بهتر. كلي واست برنامه دارم . توله كوچولو.
منم كه راهي جز تسليم شدن در برابر ليلا نداشتم.(البته من كه از خدام بود)
رفتيم و وارد خونه شديم.
خوب توله كوچولو زود باش وظيفت رو انجام بده.
منم طبق دستوراتي كه قبلا ليلا داده بود شروع كردم.
جلوي در درست جلوي پاي ليلا زانو زدم ، پاهاش رو بوسيدم . خواستم مثل هميشه كفشش رو از پاش در بيارم كه با پاهاش دستمامو كنار زد و گفت فعلا لازم نيست.
بعد سوارم شد.
ليلا : برو سمت اتاقم اسب من . زووود.
منم چهار دست و پا در حالي كه ليلا پشت من نشسته بود به سمت اتاق حركت كردم.
رسيدم كنار تخت .از پشتم پياده شد و روتختش نشست.
ليلا : زود باش لخت شو توله عوضي
منم سريع لباسم رو در آوردم.
ليلا : حالا عين سگ برو كشوي كمدم رو باز كن و قلادتو بيار تا عصباني نشدم.
من : چشم سرورم.
بعدشم چهار دست و پا راه افتادم و رفتم قلادم رو آوردم.
ليلا قلاده رو از دست من گرفت و محكم بست دور گردنم.زنجيرش رو هم دست خودش گرفت.
حالا من مثل يه سگ وفادار جلوي ليلا چهار دست و پا درحالي كه سرم رو پايين انداخته بودم و پاهاش رو نگاه ميكردم بودم.
يه دفعه قلاده رو محكم كشيد به طرف خودش . تو گردنم احساس درد كردم و سرم به طرف جلو كشيده شد. در همون حال دو تا پاهاش رو محكم تو صورتم كوبوند و به عقب فشار داد. حالا كف كفشاي ليلا بود كه تو صورتم فشار مياورد و اين باعث ميشد تا فشاري كه تو گردنم از كشيدن قلاده احساس ميشد خيلي بيشتر بشه.
ليلا كفش اسپرت دخترونه سفيد كه روش خط آبي رنگي داشت به پاش بود و يه جوراب مچي سفيد رنگ هم كه تا مچ پاش رو گرفته بود پوشيده بود.
ليلا : ليسشون بزن آشغال. بايد كف كفشامو خوب تميز كني. فهميدي الاق...
آخرش من نفهميدم الاق ليلا بودم ،‌اسبش بودم ،‌ سگش بودم و...
منم بلافاصله دستورش رو اجرا كردم. ميدونستم اگه تاخير داشته باشم برام گرون تموم ميشه.
از پاشنه كفشش شروع به بوسيدن و ليسيدن ميكردم تا به نوكش برسم.
اونقد كف كفشاي ليلا رو ليسيدم تا كاملا خيس و تميز شده بود به جاش زبون من سياه شده بود.
ليلا با يه حركت قلادمو محكم به سمت خودش كشيد ، با دست راستش صورتم رو تو دستش گرفت
ليلا : زبونتو ببينم توله كوچولو
بلافاصله زبونم رو درآوردم و نشون دادم.
ليلا : خوبه كاملا سياه شده. تو خاك كف كفش مني . فهميديييييييييي عوضي.
من : بله ميسترس
بعدم يه تف آب دار انداخت تو دهنم و دستور داد كه قورتش بدم.
ليلا : حالا واسه اينكه بتوني كف پاهام رو ببوسي بايد زبونت تميز باشه.
بعدش يه بطري كوچيك آب معدني از تو كيفش در آورد . يه ذره از آب تو دهنش كرد همونجا نگه داشت ، قرقره كرد و چندبار هم چرخوند. بعد با اشاره دستش من دهنم رو باز كردم و همه اون آب رو تف كرد تو دهن من.
ليلا با پوزخند : حالا قورتش بده. زوووووووود
چندبار اين كار رو تكرار كرد.
اين كار 2 تا خاصيت داشت. هم دهن ليلا تميز شد هم دهن من.
بعدش در حالي كه قلادم دست چپش بود با دست راستش سرم رو محكم كوبوند تو پاهاش
ليلا : ببوسشون آشغال. عين يه پسر حرف گوش كن بوسشون كن.
بعد از اينكه يه مدت پاهاش رو بوسيدم.
ليلا : خوب برده كوچولو خيلي آروم و با احترام كفشام رو در بيار. ميخوام وقتي داري كفشامو در مياري دهن و دماقت زير پام باشه و نفس عميق بكشي.
منم طبق دستور ليلا عمل كردم. وقتي كه كفشش رو در آوردم دهن و دماقم درست زير پاشنه پاش بود. بوي بسيار لذت بخشي از پاهاي ليلا رو به مشامم خورد. اون بو فوق العاده بود. با تمام وجودم نفس عميق كشيدم. تك تك سلولاي بدنم بوي پاي ليلا رو احساس كردن و از اون لذت بردن.
بي اختيار لبم رو به پاشنه پاش چسبوندم و اون رو تو دهنم گرفتم. طعمش فوق العاده بود. پاي ليلا تو اون روز گرم عرق كرده بود و من مزه و بوي عرق پاش رو احساس ميكردم.
حالا ديگه كاملا كفشش رو از پاش درآورده بودم وكف پا وجورابش رو وحشيانه ميبوسيدم و ميليسيدم.
احساس زبري جورابش هنوز رو زبونمه.
بعدشم شروع كردم به خوردن انگشتاي پاي ليلا.
در تمام طول اين مدت قلادم دست ليلا بود . منم مثل سگ خونگيش پاهاش رو ميليسيدم و اون هم لذت ميبرد.
بالاخره با اشاره سرورم با دهنم جوراباشو از پاش در آوردم. بوي پاش كه حالا خيس خورده و از قبل هم عرق كرده بود فوق العاده بود.
ليلا با انگشتاي پاش دماقم رو گرفت و كف پاش رو چسبوند به دهنم و قلادم رو هم به طرف خودش ميكشيد.منم در همون حال كف پاش رو ميبوسيدم و ميليسيدم.
طعم پاهاي ليلا خيلي لذت بخش بود.
همونطور كه من مشغول ليسيدن پاهاش بودم اون هم مرتب با كف پاش محكم تو شكمم مي كوبيد و من با هر ضربه اون درد لذت بخشي رو تو شكمم احساس ميكردم.
با دوتا دستام پاهاي ليلا رو تو دستم گرفتم . زبونم رو اونقد محكم كف پاي لطيف و زيباش ميكشيدم كه احساس درد تو دهنم ميكردم. بعدشم ليلا پاي چپش رو تا جايي كه مي تونست تو حلق من فرو كرد. انگشتاي پاش رو تو گلوم احساس ميكردم كه داشت تكون ميخورد. در همين حال ليلا اون يكي پاش هم از بالا تو دهنم فرو كرد . قلادمم كه محكم به طرف خودش ميكشيد و با پاهاش سرم رو به طرف عقب هل ميداد. واقعا دهنم داشت پاره ميشد و اينجا بود كه معني واقعي اين جمله ليلا كه ميگفت "اگه حرفامو گوش ندي دهنتو سرويس ميكنم" رو فهميدم. ولي آخه من كه هر چي ليلا ميگفت گوش ميكردم.
ديگه وقت كم بود و نوبت به شكنجه شدن توسط ليلا نرسيد و به قول خودش اون برنامه هايي رو قرار بود سر من پياده كنه نتونست انجام بده. آخه ليلا دست بزنه خوبي داره . يه بار منو از دستام از سقف آويزون كرده بود و از من به عنوان كيسه بكس استفاده ميكرد. يه بارم با ديلدو... يه بار ديگه هم منو به تخت بست و تا جايي كه توان داشت منو زد.
به هر حال با اون نگاهي كه من همون اول ازش ديدم شايد خوش شانس بودم كه وقت كم آورد.
به هر حال اون آخرين تجربه منو ليلا بود و اون روز آخرين روزي بود كه ديدمش.
اون روز بعد از اين كه هر دو لذت برديم و به حالت عادي برگشتيم ليلا به من گفت :
ببين سامان ما ديگه نميتونيم با هم باشيم . من كارام درست شده و دارم ميرم. اميدوارم تو اين مدت هر خوبي و بدي كه از من ديدي حلالم كني.
من كه مات مونده بودم و بهت زده نگاش ميكردم . نميدونستم چي بگم.
به هر حال زندگيه ديگه . اميدوارم هرجاي اين دنيا و با هر كسي كه هست موفق باشه و براش زندگي خوبي رو آرزو ميكنم. منم كه با اين مسئله كنار اومدم.
تا بعد...

جوراب سارا

(داستان درخواستي ( جوراب سارا
قرار بود دوست دوران دانشگاه خواهرم بياد كرج . راستش اين دوست عزيز خواهر بنده يه جورايي حس برتري نسبت به بقيه داشت (البته طبق گفته هاي خواهرم) ولي نه به اون شكلي كه ميسترس باشه . بيشتر دوست داشت يكي كف پاهاش رو ليس بزنه. از اين كه يكي پاها و جوراباشو بخوره لذت ميبرد.
خواهرم هم از من خواسته بود كه وقتي مياد خونه ما من بايد مثل يه پسر خوب هركاري اونو دوستش ميگن انجام بدم و از اونجايي كه
(من هم پسر خوبي هستم قبول كردم.(واي چه لذتي در انتظار من بود
بالاخره دوست دوران تحصيل خواهرم يعني سارا خانم از راه رسيدن. تو خونه فقط ما 3 تا بوديم.
سارا خانم دختري 23 ساله ، سبزه رو و زيبا بود كه كفش پاشنه بلند پاهاش بود يه جوراب شلواري ساپورت هم پوشيده بود.
بعد از ابراز احساسات بين خواهرم و سارا ، ما با هم ديگه آشنا شديم. دل تو دلم نبود. همش منتظر بودم كه بيفتم زير پاهاي سارا. ولي مگه اين دوتا ول كن بودن ياد خاطرات گذشته افتاده بودن.
بالاخره بعد از يك ساعت ...
سارا رو تخت من نشسته بود ، منم جلوي تخت ، زير پاهاش زانو زده بودم. خواهرم هم كنار سارا نشسته بود.
سارا : حتما خواهرت در مورد من بهت گفته . دوست دارم به بهترين شكل كف پاهام رو بو بكشي ، ببوسي ،‌ بليسي...
من : حتما سارا خانم . مطمئن باشين كه يه جوري اين كار رو ميكنم كه هر روز از من بخوايد اين كارو براتون انجام بدم.
كف پاي سارا كه جوراب نازك و چسبون مشكي رنگ پوشيده بود درست جلوي صورتم بود. بوي خوش پاش رو احساس ميكردم.
اول چندتا بوس كوچولو از پاشنه و كف پاش كردم.زير چشمي به سارا نگا كردم.لذت تو چشماش كاملا معلوم بود. يواش يواش شروع كردم به ليسيدن كف پاش. زبونم رو محكم رو جوراب نازكش ميكشيدم. زبري جورابش رو روي زبونم احساس ميكردم. اونقد كف پاش رو ليسيدم تا جوراباش كاملا خيس شده بود و اين خيسي باعث شده بود بوي پاش يه جور ديگه و بيشتر احساس بشه.همونطور كه كف پاي سارا رو ميليسيدم ، انگشتاي پاش رو تو دهنم كردم. مزه جورابش واقعا لذت بخش بود.انگشتاي پاي سارا تو دهنم بود كه سارا با تكون دادن اونها تو دهنم اين لذت رو هم براي من هم براي خودش بيشتر ميكرد.
با دوتا دستام پاي سارا كه تو دهنم بود و همراه با حركتي كه خودش ميداد عقب و جلو ميكردم.
با دندونام نوك جورابش رو محكم تو دهنم ميگرفتم ، وقتي پاش رو بيرون مي آورد جورابش تو دهنم بود و كشيده ميشد. مزه واقعا لذت بخشي داشت.
بعد از اين كه هر دو تا پاي سارا رو كاملا ليسيدم. كف پاهاش و جورابش كه كاملا خيس شده بود رو به صورتم ميكشيد.منم دهنم رو با حركت پاهاش تكون ميدادم و اونا رو ميبوسيدم.
يه مدت همينطوري گذشت. سارا جوراب شلواريش رو در آورد بعدش با كمك خواهرم اون رو رو صورتم كشيدن. وقتي قيافه من رو تو اون لحظه ديدن هر دوشون زدن زير خنده.
در حالي كه جوراب سارا رو سر و صورتم كشيده شده بود ، سارا پاي چپش رو گذاشت پشت سرم و محكم به سمت جلو فشار داد. كف پاي راستش رو هم رو دهن و دماقم گذاشت و محكم به عقب فشار داد.
صحنه خيلي قشنگي بود. من داشتم از توي جوراب سارا در حالي كه كف پاش رو دهنم فشار مياورد به چهرش نگاه ميكردم. با انگشت شصت پاش و انگشت بغليش دماق من رو گرفته بود و محكم فشار ميداد.
طبق دستوري كه داد شروع به بوسيدن و ليسيدن كف پاش كردم. زبونم رو كه در مياوردم مزه جورابش رو احساس ميكردم و همونجوري هم كف پاش رو ميليسيدم. گاهي وقتا انگشتاي پاي سارا تو چشمم ميرفت كه باعث ميشد لذتي كه ميبرم بيشتر بشه.
يه 20 دقيقه اي هم همينطوري گذشت. تو اين مدت خواهرم و سارا هي با هم حرف ميزدن و منم كف پاي سارا رو ميليسيدم.
بالاخره مثل اين كه سارا خانم خسته شده بودن ولي با اين حال مثل اينكه هنوز با من كار داشتن.
سارا جورابش رو كه تقريبا پاره شده بود رو از رو صورتم در آورد. قسمتي كه كف و پاشنه پاش توش بود رو بريد و كرد تو دهنم. بقيه اون رو هم چند دور محكم رو صورتم كشيد و از پشت بست .خواهرم هم دست و پاهام رو هم از پشت گرفت و با طناب بست. بعدش هم دوتاي پرتم كردن زمين و با خنده و پوزخند از اتاق رفتن بيرون و در اتاق رو هم بستن.
من مونده بودم با دست و پاي بسته در حالي كه جوراب سارا روي چشما و صورتم رو كاملا گرفته بود طوري كه چيزي نميديدم. فقط يه نور ضعيفي از زير جوراب سارا به چشمم ميخورد.
مجبور بودم به همون حال بمونم تا زماني كه يكيشون بياد و من رو باز كنه.
بالاخره بعد از رفتن سارا ،‌خواهرم اومد و من رو باز كرد.

برده همه دختراي گل ايروني : برده كوچولو